«قصههای بیداری» منتشر شد+ برشی از کتاب
تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۶۸۴۶۹
کتاب «قصههای بیداری» به نویسندگی مرتضی کاشانینژاد ابیانه در ۱۲۰ صفحه توسط انتشارات بید در قطع رقعی چاپ و منتشر شد.
کتاب «قصههای بیداری» خرداد ماه امسال در تهران از سوی آکادمی انسان بینهایت رونمایی و در مرداد ۱۴۰۱ به چاپ رسید.
در بخشی از مقدمه این کتاب آمدهاست: «امروزه ما خانههای بزرگتر، اما خانوادههای کوچکتر، آسایش بیشتر، اما آرامش کمتر، مدرک بالاتر، اما درک پایینتر، اطلاعات بیشتر، اما مهارت کمتر، متخصصان بیشتر، اما مشکلات بیشتر، داروهای بیشتر، اما سلامتی کمتری داریم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بدون ملاحظه روزها را میگذرانیم، خیلی کم میخندیم، خیلی تند رانندگی میکنیم، خیلی زود عصبانی میشویم، تا دیروقت بیدار میمانیم، خیلی خسته از خواب برمیخیزیم، خیلی کم مطالعه میکنیم، اغلب اوقات تلویزیون تماشا میکنیم و به ندرت دعا میکنیم.
داراییهای بیشتر، اما ارزشهای کمتر، خیلی کم با همدیگر صحبت میکنیم، ولی دروغ زیاد میگوییم، با زندگی ساختن را یاد گرفتهایم، اما نه زندگی ساختن را، تنها به زندگی سالهای عمر را افزودهایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان.
ما ساختمانهای بلندتر داریم، اما همت کوتاهتر و بزرگراههای پهنتر، اما دیدگاههای باریکتر، بیشتر خرج میکنیم، اما کمتر رضایت داریم. بیشتر میخریم، اما کمتر لذت میبریم. تا ماه رفته و برگشتهایم، اما حاضر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از این سوی خیابان به آن سو برویم. فضای بیرون را فتح کردهایم، اما فضای درون (خود) را نه. ما اتم را شکافتهایم، اما تعصب خود را نه.
بیشتر میبینیم، اما کمتر یاد میگیریم، بیشتر برنامه میریزیم، اما کمتر به انجام میرسانیم. عجله کردن را آموختهایم نه صبر کردن را. درآمدهای بالاتر، اما اصول اخلاقی پایینتری داریم.»
منبع:ایکنا
باشگاه خبرنگاران جوان قم قممنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: معرفی کتاب بازار نشر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۶۸۴۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
میل مضر تکیهزدن بر رأس هرم
الپرت در مقدمه کتابش مینویسد: زمانی تمام فکر و ذکرم این بود که روزی به بزرگی و برتری برسم جوان که بودم فکر میکردم برتری یعنی داشتن ثروت و دنبال راهی بودم که حسابی پولدار شوم. اولین راهی که به ذهنم رسید این بود که بروم سراغ کارگزاری بورس، با اینکه زیاد از آن سر درنمیآوردم مدتی بعد،شیفته ورزش شدم وتصمیم گرفتم برای ثروتمند شدن ورزشکاری مشهور شوم. رویایم این بود که بازیکن حرفهای بسکتبال باشم، بعد هم نوبت به تنیس و بیسبال رسید اما هیچوقت در هیچکدام از این رشتهها استعداد کافی نداشتم.سالهای پایانی دبیرستان و سالهای ابتدایی کالج، رفتهرفته دیگر برتری را بیشتر در شهرت میدیدم تا ثروت. اول دلم میخواست داستاننویسی با شهرت جهانی شوم و جوایز را درو کنم. وقتی فهمیدم دستیابی به این هدف چقدر سخت است و چون به اشتباه تصور میکردم کار آکادمیک ثبات بیشتری دارد، تحصیلاتم را در مقطع فوقلیسانس و دکترا ادامه دادم؛ امیدوار بودم از آن استادان دانشگاه مشهوری شوم که برای سخنرانی از این سر جهان به آن سر جهان دعوت میشوند. در مقایسه با برنامههای شغلی پیشینم، به این هدف نزدیکتر شدهام اما لزوما راضیتر یا شادتر نیستم. فکر میکنم دلیلش این است که هرچند این اهداف مختلف ارزشهای گوناگونی در زندگیمان دارند همگی در پی انگیزهای واحد شکل میگیرند؛ اینکه عضو طبقه برگزیده جامعه شویم و بر رأس هرم اجتماعی تکیه بزنیم.در چند سال گذشته به این باور رسیدهام که میل به تکیهزدن بر رأس هرم برای خودمان، روابطمان، جوامعمان و سیارهمان و حتی برای کسانی که موفق میشوند خودشان را به آن بالا برسانند، میلی شدیدا مضر است. بنابراین، در حد توانم شروع کردم به مبارزه با این انگیزهها. ادعا نمیکنم که چشم و دل سیر شدهام و دیگر برایم هیچ جذابیتی ندارند. اتفاقا دارند. خوب هم دارند. نمیدانم روزی میرسد که سوار هواپیما شوم و دیگر حسرت نشستن در قسمت درجه یک هواپیما را نداشته باشم یا به رویدادی بروم و حسرت نخورم که کاش جای یکی از مشاهیر روی صحنه بودم، البته هنوز هم تا آنجا که بتوانم ورزش میکنم و مینویسم. چیزی که مرا مردد کرده این نیست که کار خوبی را به خاطر نفس آن کار یا حتی جذابیت برنده شدن انجام دهم، بلکه تردیدم بابت نظمی اجتماعی است که استعدادهایمان را میگیرد و تبدیلشان میکند به میل مفرط به یافتن جایگاهی در رأس سلسله مراتبهای رقابتی. در واقع چنان که در این کتاب نیز به آن خواهم پرداخت به این باور رسیدهام که تلاشهای شخصیمان برای رسیدن به برتری و چهبسا از آن نیز مهمتر نظامهای اجتماعی نابرابری که به این تلاشها دامن میزنند مبنای بخش بزرگی از مشکلات جهانمان هستند.در این کتاب این مشکلات را با جزئیات شرح خواهم داد اما برای اینکه منظورم را دقیقتر متوجه شوید یکی از تناقضهای بنیادین وضع کنونیمان را در نظر بگیرید. در جهان ما فراوانی است اما کافی نیست. ما در دل فراوانی زندگی میکنیم و ظرفیت تولید بیسابقهای داریم، ولی همچنان میلیاردها نفر غذا پوشاک و مراقبتهای بهداشتی و درمانی مناسب ندارند. از اینرو در جهانی که روی هم رفته ۳۹۹.۲تریلیون دلارثروت دارد بیش از ۳.۴میلیارد نفر همچنان باروزی کمتراز۵.۵۰دلارصبح رابه شب میرسانند و سالانه ۳۴.۵میلیون نفر بر اثر کمبود امکانات بهداشتی و درمانی و حدود ۹میلیون نفر دراثرگرسنگی میمیرند.
در ضمن با اینکه امروزه بیشتر کارهای حیاتی ما را دستگاهها انجام میدهند، اوقات فراغت چندانی نداریم. جمعیت انسان در این کره خاکی ازهمیشه بیشتراست اما بازهم بسیاری ازماتنهاییم.ازقرنهاحکمت وپیشرفتهای علمی برای شادکامی بیشتر برخورداریم، ولی همچنان از اضطراب و افسردگی در عذابیم. در حقیقت علاوه برافزایش تعداد مبتلایان به افسردگی، متوسط تعداد سالهایی که افراد به گفته خودشان، گرفتار افسردگیاند نیز رو به افزایش است. ما میتوانیم به هر جای این زمین، اعماق اقیانوسها و حتی به فضا سفر کنیم اما همین ابزارهای کاوشگر، پایداری سیارهمان را به خطر میاندازند. هر سال نزدیک به دو برابر ظرفیت بازسازی زمین منابعش را مصرف میکنیم.این جریانها همه به هم مرتبطند. وقتی در جهانی زندگی میکنیم که برخی بیش از اندازه ثروتمند و بسیاری بهشدت فقیرند، فشاری عظیم وادارمان میکند خودمان را به اوج برسانیم وگرنه به قعر سقوط خواهیم کرد.در چنین جهانی آینده ما را مضطرب و اوضاع افسردهمان میکند، با همتایانمان بیگانه میشویم و اگر حس کنیم تنها راه بقایمان آسیب رساندن به محیطزیست است، این کار را با بیاعتنایی انجام خواهیم داد.چنین نیست که برای رسیدن به جهانی بهتر برای همه صرفا به متفکران بیشتر نیاز داشته باشیم، بلکه نیازمند متفکران خوب بیشتری هستیم. پس به جای اینکه منابع را (شامل احترام و توجه) فقط روی اقلیتی کوچک متمرکز کنیم، باید همه با هم همکاری جمعی مستمری داشته باشیم. میدانیم که کار سادهای نیست و مستلزم آموزش درست و نهادهای مناسب با ماهیتی آشکارا مبتنی بر همبستگی و سلسله مراتبی است که سرکوبگرانه نباشد. بیتردید از اشتباه گریزی نیست اما ساختن زندگی خوب و بسنده برای همه ارزشش را دارد. باهم خوب باشیم و مایحتاج کافی در اختیار هم بگذاریم از هم خواسته زیادی نداشته باشیم و زیادی برای خودمان نخواهیم. برای شکوفایی بشر همین کافی است.